نویسه جدید وبلاگ

متن نویسه...

۱-از زبان محمد طه:ای علی جان! ای ابوتراب!ای حضرت پدر!تمام دلخوشی

 ما فرزندان شهدا این است که تو بابای مایی والا به جز فرزندت سید علی کسی

 برسرما دست نوازش نمی کشد!پدرم وقتی آسمانی شد تازه غم و درد وارد زندگی

 ما شد.همین که پدرم پرپرشد خاره یتیمی فرو رفت در چشم من و استخوان شد

 سهم گلوی من وغم غروب ارث رسید به پنجره ما....

۲-از زبان محمد طه:آی مردم.آیا میدانید که در آینده ای نه چندان دورسن

من از پدرم بیشتر میشود؟ آیا می فهمید که وقتی معلم کلاس اولم به من بگوید:

بابا نان داد٬آن وقت چند سال از شهادت پدرم گذشته است؟ آیا می فهمید

 که پدرمن در قاب همچنان جوان است وقامت مادرمن مدتی ست که رو به

 خمیدگی رفته است؟آیا تابه حال این چیزهارااز فرزند شهیدی شنیده اید...؟

۳-از زبان محمد طه:مدتی ست که با اشک چشم خوابیده ام،اما! من میدانم

 پدرم در باران می آید، با یاران می آید،با جعفر خان و۱۱گل پرپر ویونسی وکاوه

 ومحمود وندوبرونسی می آید،با آن بسیجی اروند وبا یک((یازهرا))ی

 قشنگ روی سربند می آید! آری پدرم در رکاب او با شهیدان می آید.....





گزارش تخلف
بعدی